شبی بیاد ماندنی با وبلاگ نویسان سمل و گلنگون

بلاخره بعد از مدتها این افتخار نصیبم شد تا شبی بیاد ماندنی را در کنار دو تن از دوستان صمیمی و وبلاگ نویس روستامون سپری کنم ، یکی از کرامات این شب همزمان شدن این دیدار با مراسم یادواره شهدای روستای گلنگون و سمل بود، در اولین دیدار دوستانه ای که داشتیم دیدگاه های خود را در خصوص مشکلات روستا و نقاط قوت و ضعف خود در حیطه ی وبلاگ نویسی ابراز داشتیم که نظرات و پیشنهادات دوستان موجب دلگرم شدنم شد. امیدوارم باز اینگونه دیدارهایی را با دوستان وبلاگ نویس در آینده ای نه چندان دور داشته و با یکدیگر همدل و متحد باشیم. انشاالله.

از راست به چپ:

* آقای روح الله عادلی نویسنده ی وبلاگ وزین دیار عاشقان از سمل http://samalestan.blogfa.com/

*سجاد معینی فر نویسنده ی وبلاگ گلنگون

*آقای رضا بازیاری نویسنده ی وبلاگ وزین سمل جوان از سمل http://reza864.blogfa.com/

برای هردوی این عزیزان از خداوند منان توفیق موفقیت و سلامتی روز افزون را خواستاریم.


رایج ترین ضرب المثل های گلنگون

اکثر ضرب المثل های محلی گلنگون در جای جای منطقه ی تنگستان بکار می رود. اکنون شما را با چند نمونه از این ضرب المثل ها آشنا می نمائیم.

*وقتی نگوت می گیرت، سوار خری سگ می گیرت :یعنی بدبختی روی بدبختی آمدن

*می نر نی ،غیر نر کاجمال: در مورد اشتباه گرفتن دو چیز با هم

*دلت خین بو عمرم بچت بو: وقتی که مشکلی داشته باشی و شخص دیگری مشکلی به مشکلاتت اضافه کنه

* ترکه ی تری و گوش کری: موقع عصبانیت از کارهای شخصی که مرتب اشتباه میکند

*نه سیر خبره گشنه داره و نه سوار خبره پیاده: نه سیر خبر آدم های گرسنه دارد و نه سوار خبر آدم های پیاده 

*سگ دمه خونه ی صحابش هار ویمو: برای کسیه که با دیدن اطرافیان در کنارش زبان در میاره و هار میشه

ضرب المثل های محلیتون رو برامون ارسال کنید.با تشکر                                                        

نظارت بازرسین بر حلقه صالحین شهید میرشکاری

این بازدید در مسجد ولیعصر(عج) روستای گلنگون صورت گرفت که با استقبال جوانان و نوجوانان روستا مواجه گردید.

ادامه نوشته

مردی از جنس طبیعت..!

شاید اكثر مسلمانان این حدیث نبوی را شنیده باشند كه پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: «كُلُُّكم راعٍ وكُلُّكم مسئوولٌ عن رَّعیتهِ» همه‌ی شما چوپانید و همه ی شما در مقابل رعیت خویش مسئول هستید.خداوند پیامبری را مبعوث نکرد مگر او را به شبانی گوسفندان گماشت تا از این طریق اداره ی مردم را به او تعلیم دهد.

مردی رو که در تصویر مشاهده می کنید اسمش مرتضی و بزرگ شده ی گلنگون می باشد، مرتضی دو فرزند دارد حسین و زهرا ، مرتضی از همان ایام نوجوانی و در برهه ی سخت روزگار خود زمانی که جنگ تحمیلی بر ایران روا بود به چوپانی و گله داری روی آورد، مرتضی از سواد مکتبی برخوردار و انسانی مومن و درست کار است ، مرتضی معتقد است که با این کار خدمت بزرگی به مردم روستایش می کند و اجر و ثوابش هم نزد خدا محفوظ است و از این راه نانی حلال بر سر سفره می برد ، مرتضی تا کنون در خانه پدری اش زندگی می کرده ولی خدا را شکر با سرمایه ای که دست و پا کرده تا آخر امسال صاحب یک خانه خواهد شد ، صحرا و طبیعت گلنگون مرتضی را فردی سخت کوش بار آورده است ، مرتضی در سرمای سرد زمستان و گرمای گرم تابستان دست از کار نمی کشد تا یوقت احشام مردم گرسنه نمانند، غم و اندوه در مرتضی جایگاهی نداره و همواره فردی شاد است ،یکی از خصوصیات مرتضی همبستگی او با اهالیست بدین نحو که خود را در غم و شادی همه ی اهالی شریک می داند و بارز ترین ویژگی مرتضی دل رحمی اوست،در کل مرتضی از ظاهری ساده ولی باطنی وسیع برخوردار است.

ساده با قلبی مهربان

بفرمائید شووم

چاس = ناهار،   ناشتا= قبل از ناهار مختصر چیزی که ته دل را بگیرد، شووم= شام

غذاهای گلنگونی...:تهیه غذا و شیرینی محلی از دیگر هنر های بانوان گلنگونی می باشد،در ذیل شما را با چند غذا و شیرینی معروف گلنگون آشنا می کنیم:

*نون زرد...:تهیه نان کار ساده ای نیست و این امر با کمک چند نفر از بانوان صورت می گیرد،برای تهیه نان زرد که یک نان ساده ی محلی است آرد این نان را با زردچوبه مخلوط می کنند و بعد از درست کردن خمیر نان را می پزند.

*گرده...:خمیر گرده را حدود سه ساعت قبل از پهن کردن درست می کنند وقتی که خوب رسید آن را با کنجد پهن میکنند و به تنور می چسبانند.بعد از پخته شدن با روغن آن را چرب می کنند.این نان در گلنگون اکثرا در فصل سرد زمستان تهیه می شود بدلیل اینکه ما در منطقه جنوب و گرم ترین نقطه ی کشور هستیم و در فصل تابستان کسی رمق ایستادن در کنار تنور را ندارد.

*رنگینک...: یک شیرینی محلی محسوب می شود که با رطب یا خرمای تازه تهیه می شود، ابتدا رطب ها را با سلیقه در ظرف می چینیم و آرد را بو می دهیم و با روغن روی رطب های چیده شده در ظرف می ریزیم و با شکر و دارچین آن را تزئین می کنیم که این نوع شیرینی بیشتر برای مهمانی ها تدارک دیده می شود.

*حلوای خرمایی...:خرما را له کرده و هسته اش را می کشیم و همراه با آرد و روغن سرخ می کنیم.

*للک یا گمنه...:از غذا های محلی است که جایگزین مناسبی برای پلو می باشد و در مناطق محروم ما برا خانواده ها به صرفه تر از برنج است، این غذا با گندم درست می شودگندم ها را بعد از پاک کردن آسیاب می کنند البته نه به آن گونه که به آرد تبدیل شود ،بعد از بو دادن للک ها با آن غذا درست می کنند.

‌‌*اومتو...:ماهی ریز خشک شده را متو می گویند که با آن قلیه متو درست می کنند

*لورک...:دوغ را پخته و در کیسه مخصوص نخی می ریزند تا آب از آن بیرون برود و ماده ی سفیدی از آن باقی بماند که ترش مزه است و با خرما آن را میل می کنند.

**امیدوارم شووم گلنگونی بهتون چسبیده باشه.

شوخی های بانمک گلنگونی....

پنجشنبه روزی که برای فاتحه رفته بودیم قبرستون بعد از فاتحه دادن به دوستم گفتم حوصلم سر رفته چیکار کنیم که سرگرم بشیم گفت: من یه سرگرمی خوب سراغ دارم، منم کلی ذوق کردم و ازش پرسیدم چه سرگرمی ای؟ گفت : من یه تلمبه ی خوب سراغ دارم .. تعجب کرده بودم گفتم تلمبه؟ گفت آره آخه اونجا یه درخت کنار هست.... گفتم به به چی بهتر از این آخ جوووون کنار، یهو گفت نه منظورم خود کنار نبود..... پرسیدم پس منظورت چی بود؟ گفت زیر درخت کناره یه بشکه نفت هست بگو خب، ما هم با کلی ذوق گفتیم خب، بعدش گفت اونجا کبریت هم هست ، گفتم خدایا این چی تو سرشه ،ادامه داد و گفت خلاصه هر امکاناتی بگی هست، دلم خوش شد گفتم خوب میگی چیکار کنیم؟ گفت هیچی دیگه امکانات همه چی هست نفت هست کبریت هست بریم خودمونو آتیش بزنیم   باورتون نمیشه از بس خندیدم  که نزدیک بود همونجا یه چارگوشه هم نصیبم بشه و الفاتحه، اون روز با این حرفش کلی سرگرم شدیم و دیگه به نفت و کبریت هم احتیاج نداشتیم. همیشه لباتون پر از خنده باشه.

گلنگون و نواهای بیاد ماندنی

قدیما تو روستای گلنگون که از امکاناتی مانند ضبط صوت و تلویزیون برخوردار نبودند اهالی گرد هم جمع می شدند و همدیگر را با صدای دلنشینشان بهرمند می کردند،غالب این نواها بیت خوانی و چاووشی یا (چوشی) است که در خصوص آنها نکاتی را یاد آور می شویم .

*بیت خوانی:

«بیت خوانی» هم در عروسی و هم در عزا اجرا می شود، بیت عزا را برای جوانان می خوانند،اعم از اسطوره های مذهبی مانند حضرت قاسم (ع) و علی اکبر(ع) و یا جوانان تازه در گذشته، بیت خوانی به صورت مبادله ی ملودی میان دو یا چند نفر انجام می شود (( ایمان امینی پور و علی امینی پور که در دهه محرم بخصوص روز عاشورا هر دو در وصف حضرت قاسم (ع) و حضرت علی اکبر(ع) به بیت خوانی می پردازند که حس و حال عجیبی در میان مردم ایجاد می کنند، این دو عزیز صدای دلنشینشان را از پدر مرحومشان عباس امینی پور ارث برده اند، مرحوم عباس هم مداح اهل بیت آن زمان بود و  صوت دلنشینش هیچوقت از یادها نخواهد رفت)) در بیت خوانی نفر اول معمولا یک بیت را می خواند و بیت دیگر توسط فرد دیگری خوانده می شود. بیت عزا و عروسی دارای موسیقی شبیه به هم اند، اما از نظر شعر با هم تفاوت دارند...در گذشته با پایان هر بیت زنان ((کل)) می زدند، اشعار بیت ها اغلب عامیانه اند و انتقال آنها به صورت سینه به سینه بوده است، قطعه زیر در وصف حضرت قاسم سروده شده و در گلنگون در شب شهادت آن بزرگوار بسیار خوانده می شود:                      امشب شب عیش جوانان است،امشب حنابندان طفلان است ،قاسم شود داماد ،گوئید مبارک باد 

*چاووشی((چووشی))                                                                                                             «چاووشی» را هنگام بدرقه یا در زمان استقبال از زایران می خوانند.چاووشی هم چنین در شب سوم محرم ، شب عاشورا یا اربعین در میان نوحه واحد ،در عروسی،کارهای ساختمانی، شب نشینی های اهالی و .....نیز خوانده می شود.به طور کلی زمانی که نیاز به تقویت روحیه جمع باشد آواز چاووشی خوانده می شود، چاووشی گاه به صورت مبادله ی آواز میان دو یا چند نفر خوانده می شود.... در منطقه ما بخصوص گلنگون اشعار چاووشی از میان اشعار شاعران معروف منطقه بخصوص فایز دشتی گرفته می شود و در مواردی هم از چاووشی نامه های مختلف مانند چاووشی نامه ی ناصر الدین شاه و مانند آن بر می گزینند.                               

گلنگون و داغ جوانان

سال ۸۶ که تازه رفته بیدم دانشگاه ،تو همو سال شور و شوقی سی خوم داشتوم ، ترم مهر مرخصی گرفتم آخو چنتا کار عقب افتاده داشتم که حتما باید تمومش میکردم،خلاصه ترم بهمن رسی مانم کوله بارموه بسیم اومدیم بوشهر تا بریم سر کلاس،تو همو سال کلی اینور اونور زدیم تا خوابگاه پیدا کنیم هرجا میگشتیم با کمبود جا مواجه ویمیدیم، تا بعد کلی اینور اونور زدن داغون ترین خوابگاه نصیب مانه فلک زده واوی ولی از خود که بگذریم اسمش سیم دلگرمی بید آخو اسم خوابگی که توش بیدم دلیران تنگستان بی، خلاصه و هر خارکورینی بی خوموه جا کردیم ، خابگاه دلیران تنگستان خیلی جی عجیب غریبی بی هیشکی پی هیشکی نمیساخت طوری واویده بی که لرل تو یه اتاق بیدن، تهرونیل همیذات پشت کوهیل همیطور مانم که نه لر بیدیم نه ترک نه تهرونی اتاقمو جدا بی که تو اتاق خومونم همه پی هم مثه خروس جنگی بیدن ، تو خوابگای ما برعکس خوابگیل دیه نه قانون بی نه حساب خلاصه هیچی نداشت کسی حق اعتراض هم نداشت خوابگیل دیه ساعت ۱۱ شو خاموشی میزدن اما خوابگی ما ساعت ۵ صبح خاموشی بی ، خوابگی مردم کتابخونش جدا بی مال ما تو دل راهرو باید درس میخوندی، خلاصه سی ما که اولین بارمو بی همچین جیه تجربه میکردیم خیلی سخت بی ،شو که ویمی آرزو داشتم جلدی روز واوو برم دانشگاه برعکس وقتی هم دانشگاه بیدم آرزو میکردم شو نواوو که برم خوابگاه خیلی فشار ریم بی ، سال اولم بی دوس نداشتم ور همکلاسیلم کم بیارم دلم میخواس نمرم خو واوو ولی می تو آغلی که ما بیدیم مینادن درس بخونیم همش تا صب صدی عر و عور میومه ماشالله از بس استعدادشون خو بی که صدای هر حیوونی بخواسی سیت در میاوردن به همین منوال پیش رفتیم تا اوایل اسفند وقت میان ترم رسی یکی از کتابلمه بخاطر حجمش نمرم کم شد خیلی افسرده شدم هر دری زدم تا از فکرش در بیام نشد که نشد ، همو شو تو همی فکر و خیالات بودم که تلفنم زنگ خارد گوشیه که ورداشتم دیدم شماره ی دوسمه که مال گلنگونه ، گوشیه جواب دادم بعد حال و احوالی کردن امید داشتم که با حرف زدن وم روحیه بده ولی همو شو خبر بدی وم رسند که دنیا ری سرم خراب واوی ، یکی از بچیل ولاتمون اسمش وحید بی تو ولات وش میگفتن وحید خورشید(داوودی) که تک پسر باباش بی  ای سیش میگفتی تو چاه برو میرفت خیلی بچه ی با عرضه ای بی ، خلاصه گفتن وحید تصادف کرده سرش هم ضربه خارده مسعود خسرو (بهادری) هم پشت سرش بیده که خدا رو شکر خیلی چیش نواویده جزئیات که وشو پرس کردم سیم گفتن وحید پی مسعود داشتنه میرفتنه سمل سر پیچ ماشینی پی سرعت بالا میا ناشو که وحید مجبور ویمو سی حفظ جونشو بزنه خاکی و در آخرم میخاره قده تنه ی درختی و بلند ویمو پی پیشونی میخاره زمین ، ای اتفاق دقیقا دمه خونه کاهیار یکی از اهالی روستای سمل افتاده بود اولین نفراتی هم که خوشونه رسنده بیدنه به محل حادثه علی بچه ی کوهیار بیده که باه همت ای همولاتی ها میرسننشون بیمارستان برازجون ، از بس اوضاشون درهم بیده که فوری عودتشون میدن بوشهر ، اولش بردنش بیمارستان فاطمه ی زهرا بعد سی عمل بیسیش کردن تامین اجتماعی بوشهر رئیس تامین اجتماعی هم یکی مال ولات خومو بی بنام دکتر سملی ، هر چی آدم تو سه ولات بی اومده بیدن بیمارستان ، یادم میا عموی وحید شگرالله خیلی نگران وحید بی و یه لحظه آروم قرار نداشت شگرالله روزلی که وحید بیمارستان بی نناده بی تا خورشید خدابیامرزی بیا بیمارستان آخو خورشید بنده خدا خوشم مریض احوال بی از ناحیه قلب و شگرالله نمیخواس سی ککاش هم اتفاقی بیافته بخاطر همی از ای بابت شگرالله خیلی خوشه آه و لعنت میکه ، شگرالله تو همو روزل بیشترین فشارل ریش بی، مونم کلا درس و دانشگایه فراموش کرده بیدم و پا به پای شگرالله و مردم ولات  بیدم و منتظر خبر خوش ، هممو امیدوار بیدیم که وحید سلامتیشه بدست بیاره کی باورش ویمی وحید اون جوون رعنا الان رو تخت بیمارستان خوسیده بو، وقتی میرفتی تو اتاق ورش پات گرم میگرفت و دوس داشت که سیش حرف بزنی حتی با وجودی که درد داشت میخندس تا یوقت ما احساس نارضایتی نکنیم و روحیمونو نبازیم، ای خدا یادوم که میا او تو چیشوم جمع ویمو، دو سه روزی بیمارستان منتظر جراح ببیدیم تا از تهرون بیا و عملو شروع کنه ، روز عمل رسید خیلیل تو بیمارستان بیدن هیشکی دل تو کمش نبی هممو دس و دعا بیدیم تا باکیم فرجی حاصل واوو ، ساعت دو شو بی که مو و بهرام امیرنژاد سی شوم رفتیم خونشون ،شاید باورتو نواوو از بسکه ناراحت بیدیم لقمه از گلومو دومن نمیرفت و نمیترسیم پی هم حرف بزنیم ، ام بهرام زنگ زه بیمارستان که از حال وحید با خبر واوو گفتن سدیم بدنش رفته بالا و اوضاش خطری شده ولی بعد چند دقیقه که دوباره زنگ زدیم گفتن وضعیتش واگشته و حالت اولش و عمل با موفقیت داره پیش میره و خطری وحید تهدید نمیکنه خیالمو کمی راحت واوی گفتیم تا یه یک ساعتی بخوسیم بعدش بریم بیمارستان ساعت ۵ صبح تلفن خونه ی عام بهرام زنگ خا عامو گوشیه ورداشت تا غلامرضای محمد حسن(معینی فر) پشت خطه، عامو اولش با خنده با بوام سر بحث باز کرد که یدفعه دیدوم عاموم سر جاش میخکوب واوی همو موقع گفتم واخ که اجل کار خوشه کرده ، مو دیدوم عامو یدفه گو راس واوو که خونه ی خورشید خراب واوی، ما و سرعت لباسمو پوشیدیم خومونه رسندیم بیمارستان تا همه ی آدمل ولات نای ما رسیدنه و دارن گریه زاری میکنن همه دقیقا وسط میدون بیمارستان تامین اجتماعی جمع واویده بیدن شگرالله یه طرفی افتاده بی بچیل عامول خالول همه و همه گوشه ای پی خوشو خلوت کرده بیدن ، غمناک تر از حال همه حال شگرالله بی که ور خوش میگفت جواب خورشید و خلیجو چه بدم چه سیشو بگم، بگم بچشوه اوردم بوشهر و کشتم ، همه دورشه گرفته بیدن و دلداریش میدادن داغ سنگینی بی ، کاری از دسه هیچکی ساخته نبی وحید به آرامش ابدی رسیده بی و ای غم خیلی ری دوش خونوادش سنگینی میکه،یکسال بعدشم خورشید خدا بیامرزی از بس غصه خورد تا یشب  یکسال بعد از مرگ وحید جون داد و در کنار قبر وحید به آرامش رسید،  شعری از علی امیرنژاد تقدیم به جوان ناکام وحید داوودی:

"مرثیه ای برای خورشید"

بهار اومه ولی گل ناله داره ، گل مو دسپلی صد پاره داره، مو وش گفتم مرو صحرا خدایا،ولی گفتن خدا کی فویده داره،زهجرش خورشیدو بیماره امشو،(مادرش) خلیجو تا سحر بیدار امشو،همی دونم که شگرالله عموشم، زهرچی دکتره بیزاره امشو،گل مو رفته منزل دیر کرده،تصادف تو ره تقدیر کرده،صدای خورشیدو هم گیر کرده،زبسکه ناله ی شبگیر کرده،سه چار روزه وحید از ما بریده،نمی دونم کجا منزل گزیده ،می پرسم هر چه از ایی نوجوونل، وحید هیچ کسی هیچ جا ندیده.

تلخترین خاطره ام از زمان دانشگاه بود که هیچگاه از ذهنم نخواهد رفت.

یادی کنیم از جوان ناکام مهدی میرشکاری که با کار و کوشش دار فانی را وداع گفت، یاد رسول دست موسی خوش غیرت روستامون بخیر، یاد احمد بهادری که چای بهره کن و خادم آقا امام حسین (ع) تو ماه محرم بود بخیر، یاد همه ی جوونای روستامون که داغی بر دل ما نهادند و رفتن بخیر، و در آخر یاد آم غلوم پیر مسجد روستامون که صدای خوش اذونش هنوز که هنوزه فضای گلنگون رو عطر آگین میکنه بخیر.

سه نما از قبرستان گلنگون در یک تصویر

در تصویر زیر که متعلق به قبرستان گلنگون است نمایی از بارگاه ملکوتی آقا زید ابن علی (ع) و قبرستان گلنگون و گلزار شهدای گلنگون و سمل را می توانید مشاهده نمائید.

آداب و رسوم آرایش و ازدواج در گلنگون

زنان معمولا برای آرایش خود اهمیت زیادی قائل هستند بافتن موی سر یا در اصطلاح محلی" پل کردن مو" حنا گذاشتن سر و دست و پای خود بخصوص ناخن ها ، چیدن ناخن ها در روز جمعه هر هفته ، بند انداختن صورت که توسط آرایشگر های محلی انجام می گرفت ، استفاده از سرمه هایی که معمولا از سفر حج به ارمغان می رسید برای چشم، استفاده از سفید آب بخصوص در هنگام حمام کردن و سرخاب و......از این جمله آرایش ها است. ولی با این همه زنان این منطقه آرایش و بزک در هنگام ماه محرم و صفر بد و یا حتی گناه می دانند و در عزاداری های مذهبی و سوگواری های خانوادگی به مدت چهل روز و بیشتر به حرمت از دست رفتگانشان آرایش نمی کنند. معمولا در گلنگون و مناطق اطراف این روستا آرایش کردن دختر را زشت می دانند و معتقدند دختر اولین بار باید برای شوهرش آرایش کند. از "پیرایه های" زنان در این دیار می توان به انواع گوشواره ، النگو، سینه ریز ، انگشتر ، خلخال اشاره نمود. 

*مراسم ازدواج در گلنگون قدیم:

در گذشته مراسم ازدواج در روستای گلنگون بصورت متنوعی برگزار می شده است که امروز تا حدی از آن رسم و رسومات فاصله گرفته و ازدواج رنگ و بوی امروزی تری به خود گرفته است.در ذیل به آنها اشاره می نمائیم.         

*حنابندون: یک شب قبل از عروسی با یک مراسم خاص دست و پای عروس و داماد را هر یک در خانه ی خود حنا می بندند.این مراسم با شور و وله خاصی برگزار می گردد.در خانه ی داماد رسم بر این است که این مراسم در آخر شب انجام شود و همچنین مقید بر این می باشند که تا سحر بیدار بوده و مراسم شادی و نشاط را ادامه دهند.صبحانه را معمولا دعوت شدگان در خانه ی داماد صرف می کنند. صبحانه شامل "گرده" یا مشتک که یک نان محلی مخصوص است و همچنین "حلوا" آردی می شود.

*سرتراشون: عصر پنجشنبه یعنی همان شبی که داماد به حجله می رود و ازدواج می کند مصادف با مراسم سر تراشون داماد است. بله داماد را با شور و یزله خاصی آرایش می دهند این مراسم با شرکت دلاک یا همان آرایشگر محل و شور و هیجان جوانان محله صورت می گیرد.

*یزله: در مراسم عروسی در روستای گلنگون اهالی با آهنگی خاص و زاید الوصفی دست می زنند و شادی می کنند این مراسم و پایکوبی با سرور و اشعار همراه است، اوج یزله در سرتراشون و حنابندون داماد جریان میابد.بعد از سرتراشون داماد به حمام میرود تا خود را برای شب زفاف آماده کند، مردم دعوت می شوند، همگی منتظر بیرون آمدن داماد از حمام می ایستند تا او را موقع بیرون آمدن در اوج جمال و کمال استقبال نمایند.وقتی داماد بیرون می آمد با یزله و هیجان و دستمال بازی خاص و اشعار و ذکر صلوات و درود او را به بیرون از خانه هدایت کرده و به سمت بارگاه امامزاده زیدابن علی (ع) می بردند و بعد از مقداری راهپیمایی دوباره او را به منزل می آوردند. در مراسم عروسی هم زنان یه آهنگ با نوای دلنشین سر می دهند که بیشتر به فریاد شادی شبیه است شروع این فریاد با کلمه ی "کل" آغاز می شود و با حرف "ل" کشیده و تکرار می شود.