پنجشنبه روزی که برای فاتحه رفته بودیم قبرستون بعد از فاتحه دادن به دوستم گفتم حوصلم سر رفته چیکار کنیم که سرگرم بشیم گفت: من یه سرگرمی خوب سراغ دارم، منم کلی ذوق کردم و ازش پرسیدم چه سرگرمی ای؟ گفت : من یه تلمبه ی خوب سراغ دارم .. تعجب کرده بودم گفتم تلمبه؟ گفت آره آخه اونجا یه درخت کنار هست.... گفتم به به چی بهتر از این آخ جوووون کنار، یهو گفت نه منظورم خود کنار نبود..... پرسیدم پس منظورت چی بود؟ گفت زیر درخت کناره یه بشکه نفت هست بگو خب، ما هم با کلی ذوق گفتیم خب، بعدش گفت اونجا کبریت هم هست ، گفتم خدایا این چی تو سرشه ،ادامه داد و گفت خلاصه هر امکاناتی بگی هست، دلم خوش شد گفتم خوب میگی چیکار کنیم؟ گفت هیچی دیگه امکانات همه چی هست نفت هست کبریت هست بریم خودمونو آتیش بزنیم   باورتون نمیشه از بس خندیدم  که نزدیک بود همونجا یه چارگوشه هم نصیبم بشه و الفاتحه، اون روز با این حرفش کلی سرگرم شدیم و دیگه به نفت و کبریت هم احتیاج نداشتیم. همیشه لباتون پر از خنده باشه.