همراه با بچه های گلنگون از امامزاده زید ابن علی تا آبطویل قسمت 2

منم مثه تو مات این قصه ام ،تو هم مثه من امشبو دعوتی

درست تو همین ساعت و ثانیه،سزاوار زیباترین رحمتی

تو این حس و حال عجیب و غریب ، دو تا بال می خوای که رو شونته

تو از هر مسیری بری میرسی،تو از هر دری بگذری خونته

از اون سفره ها معجزه دور نیست،ببین دست دنیا تو دست منه

دعا می کنم تا اجابت بشی،دعا میکنم چون دلم روشنه

من از عشق بارون به دریا زدم،به بارون و به آسمون دعوتی

چه مهمونی با شکوهی شده،توی لحظه هایی که همصحبتیم

علی امیرنژاد،از معلمی تا ریاست هلال احمر

علی امیرنژاد متولد سال 1353 در روستای گلنگون دیده به جهان گشود،در دوران طفولیت با وجود اینکه سنی نداشت پدر بزرگوارش را که مردی دلسوز بود و یکی از عزیزان ما بودند از دست داد و غمی وصف نشدنی بر دلها نهاد و یاد و نامش تا ابد جاودانه شد،وی روزگار را به سختی سپری کرد و با وجود اینکه از لحاظ مادی در مضیقه بود و هیچ امکاناتی برای تحصیل علم نداشت و تنها با توکل به خدا و تلاشی که داشتند توانستند پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی نمایند و واژه خواستن را به توانستن صرف کنند.ایشان در دانشگاه تربیت معلم فارغ التحصیل شدند ودارای مدرک کارشناسی آموزش علوم تجربی می باشند. دوران دبیری خود را در دور افتاده ترین و محرومترین روستا های استان آغاز نمودند،تا مدت ها در شهرستان ریز شهر تشان در مدارس آن حوزه تدریس نمودند و شاگردانی تحویل دادند که هر کدامشان امروز در هر زمینه ای شهره شده اند.

 

بعد از آن به وطنش یعنی گلنگون عزیمت نموده و در مقطع راهنمایی درس علوم را تا مدت ها تدریس می کردند،توانایی های علمی علی امیرنژاد معلم نامدار روستامون موجب گردید تا مدیران آموزش و پرورش نگاه ویژه ای به این معلم داشته باشند و خواهان جذب ایشان در مدارس مرکز استان باشند،علاقه به وطنش از یه طرف ،علاقه به پیشرفت هم از طرف دیگر وی را بر سر دوراهی گذاشته بود و در نهایت پیشرفت را انتخاب کرد و معتقد بود پیشرفتش باعث پیشرفت و بالا بردن نام زادگاهش خواهد شد،و با این تفکر راهی بوشهر شد تا با تجربه جدیدی دست پنجه نرم کند،شروع طوفانی علی امیرنژاد در تدریس باعث شد تا به سمت مدیریت مدارس نائل آیند،توانمندی ایشان در مدیریت به مسئولین وقت ثابت شد و راه را برای حضور این معلم و عضویت در گزینش اداره کل آموزش و پرورش استان هموار کرد،وی نشان داد که لیاقت و استحقاق مدیریت پست های کلان را دارد به همین دلیل در تاریخ 1394/08/27 با حکم عبدالکریم شعبان زاده به ریاست هلال احمر شهرستان تنگستان منصوب گردید و افتخاری دیگر در کارنامه افتخاراتش بجا گذاشت ، از دیگر سوابق کاری ایشان می توان به:

 

1.عضویت در شورای اسلامی روستای گلنگون

2.عضویت در شورای بخش مرکزی تنگستان

3. نائب رئیسی شورای اسلامی شهرستان تنگستان 

و انبوه فعالییت های سیاسی اشاره کرد.

 

تصویری ناب و کمیاب از گلنگون

تصویر دریافتی رو آقای سجاد زنگنه از گلنگون زحمت کشیدن برای ما ارسال کردند،طبیعت زیبای گلنگون و حضور پرندگان،آدم لذت میبره وقتی این مناظر رو مشاهده می کنه،در این تصویر به سه رکن طبیعت یعنی ابر، سبزه و پرنده توجه کنید.

با سپاس از سجاد زنگنه عزیز

سخن مدیر(درخواست همکاری)

سلام و عرض ادب خدمت همه مخاطبان

این پست صرفا حرف دلی با مخاطبان و دوست داران وبلاگ گلنگون می باشد،بزرگواران و همراهان همیشگی از اینکه مدت هاست پست گذاشتن های ما به تاخیر می افته شرمساریم،من تا اونجا که تونستم و میتونم سعی کردم علاوه بر گنجاندن مطالبی که جنبه خبری دارند ،حواشی هایی که روزانه در گلنگون با آنها مواجه هستیم را نیز در وبسایت درج کنم و موضوعات قدیمی را چاشنی وبلاگ نمایم ،اما لازم به ذکر است  نکاتی را یاد آور شوم و چرایی به تاخیر افتادن مطالب را بصورت انگشت شماری برشمرم:

1.گاها با کمبود مطالب مواجه بوده ایم و همین مساله موجب گردید تا در گروه های مجازی درخواست همکاری نماییم (بنده و دیگر همکاران از درج مطالب علاقمندان استقبال می کنیم واین وبلاگ را متعلق به تمام مخاطبان گلنگون میدانیم،به نحوی دوست داریم بگوییم و بشنویم)

2.عده ی کثیری مخالف هستند تا ما نامی از شخص یا قومی ببریم ،(داشتیم که ما از شخصی تعریف و تمجید کردیم ولی با وجود اینکه همان شخص اعتراضی نداشته ولی اطرافیانش شدید ترین اعتراض رو  بعمل آوردن که حتی ما مجبور به حذف آن مطلب شدیم)

3.تا حالا کسی را نکوبیدیم ولی به بدترین شکل ما رو کوبیدند (حتی با فحش های رکیک،برخی را توسط پلیس فتا پی گیری کردیم و بعد از شناسایی خاطی برای حفظ آبروی طرف دم نزدیم)

4.درگاه گلنگون شاید برای همه اقشار جا افتاده باشه ولی بدون اغراق و تنها از روی گله مندی عرض می کنم هنوز توی خود گلنگون جا نیافتاده،و متاسفانه در زادگاهم کمتر کسی به این موضوع علاقه نشون میده 

بعد از نوشتن این مطلب هر چقدر هم کوبیده بشم برام مهم نیست و خدا رو گواه می گیرم تا جایی که بتونم برای گلنگون می نویسم چه کم چه زیاد،اونایی هم که با خوندن این مطلب ککشون می گزه و تمایل به همکاری پیدا می کنن ما با آغوش باز پذیرای مطالبشون هستیم.

امیدوارم دلسوزان حقیقی بر بنده خرده نگیرند و ما را در پیشرفت هر چه بیشتر وبلاگ گلنگون یاری نمایند.

پدربزرگ خوبی ها،همه افتخار من

نه تنها من بلکه کل دنیا می دونن که تو چقدر بزرگ و مهربون بودی،هنوز که هنوزه خیلیا به نیکی ازت یاد می کنن،خدا خیلی دوست داشت که زود تو رو از ما گرفت،کاش بودیو بهمون قوت قلب می دادی،راستی بعد از تو دنیا سوت و کور شده ،رفتی و صفا و صمیمیت رو هم با خودت بردی ،مثه اینکه آسمون میدونست یه ستاره کم داره ،پدر بزرگ عزیزم میدونم من کورمو تو نور پس تا میتونی بتاب و روشنم کن .

بیاد تموم پدر بزرگ های مهربون دنیا به خصوص پدر بزرگ خودم

با ذکر فاتحه برای امواتتون و پدربزرگ مرحومم

این مطلب در ساین وزین وبیان درج شد.

http://webyan.ir/module/news/2563/%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D8%A8%DB%8C-%D9%87%D8%A7%D8%8C%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D9%86

همراه با بچه های گلنگون از امامزاده زید ابن علی تا آبطویل قسمت 1

تصاویری که مشاهده می نمایید از سفری هر چند کوتاه ولی معنوی حکایت می کند،از کم سن وسال ترین ها تا بزرگسالان،با پای پیاده از امامزاده زید ابن علی (ع) به امامزاده روستای آبطویل رهسپار می شوند تا تجدید پیمان نمایند،کاش این سعادت روزی هم نصیب ما شود.

برای دیدن این مطلب در سایت وزین وبیان به لینک زیر مراجعه نمایید.

وبییییییان

صدایش ماند و غمش بر گلنگون سایه افکند

مرحوم حاج محمد جعفر بازیاری خادم بارگاه ملکوتی امامزاده زید ابن علی (ع) چندی پیش دار فانی را وداع گفت تا جای خالیش بیش از پیش احساس شود.او که اکنون در جوار امامزاده روستای گلنگون آرامیده اما صدای گرمش که طنین انداز روح است مانده تا خلاء نبودش را اندکی تسکین دهد.

شما را به دانلود شروه آن مرحوم در زیر دعوت می نمایم.

 

شروه مرحوم حاج محمد جعفر

حجم:8mb

 

لینک دانلود: download sharve

گردآورنده:سملستان

زندگی درگلنگون جاریست

یه کشاورز گلنگونی وقتی صبح از خواب پا میشه ...

تلمبه رو روشن می کنه..

  حاصل رنج و زحمتشو نظاره می کنه...

و در آخر نتیجه رنج و تلاششو برداشت میکنه...