حاج نادر آران وکیلی موفق از روستای گلنگون

روستای ما ((گلنگون)) افرادبا سواد و تحصیل کرده های زیادی را داراست که یکی از این تحصیل کرده های موفق حاج نادر آران می باشد، حاج نادر در دوران نوجوانی علاوه بر تحصیل علم و ادب به فعالیت و کمک کردن به والدین خود در امر زراعت علاقه فراوان نشان می داد و همین سخت کوش بودنش او را فردی موفق و متعهد بار آورده است، حاج نادر اولین دانشجوی حقوق از روستای گلنگون بود که علوم فقه و مبانی حقوق را در دانشگاه تهران فرا گرفت و بعد از اتمام مقطع کارشناسی در آزمون وکالت شرکت نمود و در اولین ماراتن به موفقیت دست پیدا کرد و اینگونه وارد عرصه وکالت شد لیکن به جرات می توان گفت به رغم سابقه ای که دارند یکی از موفق ترین وکلای دادگستری استان بوشهر به شمار می رود،یکی از الگو های من در عرصه حقوق این وکیل سرشناس روستاست.

 


یه گلنگون،یه خاطره،یه خالو اسفندیار

اسفندیار سملی معروف به "خالو اسفندیار "چهره ای آشنا برای هر گلنگونی و سملی، قطعا همگان خسرو معتضد را میشناسید...!! شاید پیش خودتون فکر می کنید که این چه ربطی به موضوع ما داره عجله نکنید در ادامه مطلب ربطشو خواهی فهمید، خسرو معتضد در سال ۱۳۲۱ در تهران دیده به جهان گشود او تحصیلات خود را در رشته تاریخ و جغرافیا با اخذ درجه فوق لیسانس از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران سال ۱۳۴۹ به پایان رساند. از سال ۱۳۷۰ تا کنون ۳۵ جلد کتاب تاریخی مستند و نیز رمان تاریخی از او منتشر شده است و هم اکنون در خدمت تلوزیون می باشد که وقایع تاریخی را برای علاقمندان نقل می کند شاید چیزی که خالو اسفندیار رو نسبت به معتضد معروف متمایز جلوه میده گمنام بودن خالوست و هدف من از طرح این موضوع شناساندن چهره های گمنام در بین نام آشنایانند به خودم گفتم چرا همیشه سرشناس ها یبارم ناشناس ها!..دامنه اطلاعات تاریخی خالو اسفندیار گسترده نیست نه به اندازه خسرو معتضد اما در خصوص وقایع تاریخی گلنگون دریایی از علم است، او معتضد نیست چرا که از تحصیلات عالی ومحیط پر امکانات و تجملاتی شهر بدور بوده اما با اندکی تامل خواهیم دریافت که اگر او همانند بزرگان تاریخ در محیط شهر تکامل یافته بود شاید امروز در بین بزرگ مردان تاریخ روزگار خویش حرفی برای گفتن داشت هر چند از نظر ما او در زمره ی بزرگان است و کم از آنان ندارد.خالو از هوش و استعداد خدادادی برخوردار است و رویدادها را برای طولانی مدت در ذهن خود حمل می کند بدون آنکه کلمه ای را فراموش کند،خالو با لهجه ی خاص گلنگونی وقایع را برای علاقمندان بازگو می کند تا امروزی ها نیز به آیندگان منتقل کنند و بدین نحو پاسدار اصالت گلنگون باشند، خالو سالمند ترین فرد در روستاست او هر روز صبح تا ظهر در همین مکانی که ملاحظه می کنید سکنی می گزیند و با اهل دل به گپ و گفت از دوران خویش می پردازد. به نقل از خالو تاریخ گلنگون سرشار از حوادث تلخ و شیرین بوده پر از کش و قوس ها که شنیدنشان از زبان وی میتونه جذاب تر باشه تا قلم حقیر.

.

نام آشنایان گلنگون

حاج اکبر (عامو اکبر) بانی مسجد گلنگون انسانی خوش اخلاق و وارسته است، اولین کسی که قبل از اذان پا به مسجد میذاره حاج اکبر  میرشکاری است، وی را در گلنگون همه به شوخ طبعی اش یاد می کنند طوری که حتی جوانان نیز ترجیح می دهند اوقات فراغتشان را در جوار این پیر روستا بگذرانند.

حاج محمد رضا زنگنه یکی از فعالان روستاست،وی علاوه بر امر خطیر شورا به شغل شریف کشاورزی اشتغال دارد ، حاج محمد رضا از صوتی دلنشین برخوردار است او هم اذان می گوید هم برای اهل بیت (ع) مداحی می کند، در گلنگون بی مثال ترین خیرین به شمار می رود و در همه مراسم ها نقش اجرایی و فعال را برای میزبانان مراسم بر عهده می گیرد.

.

مستمند ترین مرد گلنگون و نمونه بارز تنگدستی

تو گلنگون اسم بینوا که میاد کل انگشت ها حسین (آمسین) رو هدف می گیرن، آمسین در ایام جوانی با زور و بازوی کارگری و عرق ریختن روزی می گزراند و امورات خود و خانواده اش را از این راه تامین می کرد، به مرور زمان توانایی آمسین در کارگری به حداقل رسید و خانه نشین شد، از اون موقع تا حالا مستمری بگیر کمیته امداد امام خمینی (ره) شده و هیچ منبع مالی دیگه ای نداره ،آمسین بدلیل فقر اقتصادی تا حالا نتونسته به آرزوش که داشتن یه سرپناه در شان مردم روستاست دست پیدا کنه یا حتی آورده ی کمیته امداد هم قدری نبوده که نیازهای اساسی وی رو بر طرف کنه،اگه بگیم با گرفتن وام هم کارش راه می افته امری محاله چرا که با وجود درآمدی ناچیز نمی تونه جوابگوی پرداخت قسط و سودهای سرسام آور بانک ها باشه،شنیدم که آمسین دو دختر داره و خدا را شکر هر دو دخترش ازدواج کردن و در کنار همسراشون خوشبختن؛ شایدم تنها مساله ای که آمسین رو امیدوار نگه داشته و باعث شده هیچ وقت از تنگدستی ها شکوه نکنه همین بوده و هست،امیدوارم با همت مسئولین و دید باز آنها نسبت به فقر طعم خوشبختی به این عزیزان هم چشونده بشه هر چند خوشبختی تو پول خلاصه نمیشه و افرادی مثه آمسین که زندگی آروم و بی دردسری دارن که به فقر و تنگدستی زندگیشان نیز قانع باشند هم کفایت کنه اما این ماییم که نباید نسبت به این مسائل بی تفاوت باشیم و به سادگی از آنها عبور کنیم. 

یاد دارم در غروبی سرد سرد،می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد،

داد می زد : کهنه قالی می خرم ،دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم،گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست،عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست،ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود،اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید،گفت اقا سفره خالی می خرید…؟

آشنایی با نویسنده

سجاد معینی فر متولد روستای گلنگون هستم، از سن هفت سالگی به شهرستان جم "بدلیل شغل پدر" از گلنگون کوچ کردیم و در شهرک صنعتی شرکت گاز ایران مستقر شدیم که از اون موقع تا کنون در شهر جم زندگی می کنم، اوایل دوری از گلنگون طاقت فرسا بود هر چند همین الانم دوریش برام سخته ولی دیگه چاره ای نبود و کم کم به محیط جم عادت کردم، دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشتم ولی به حول قوه الهی از پس همه مشکلات بر اومدم و این خواست خدا بود و بعد از گذراندن دانشگاه و  خدمت مقدس سربازی هم اکنون در مدیریت منطقه ویژه اقتصادی عسلویه مشغول به کار شدم ، خدا را شکر از زندگی ام راضی هستم، متولد فروردین شصت و هفت هستم و مجردم ،علاوه بر کار به فعالیت های روزمره از جمله کتابخانی و ورزش و فعالیت در زمینه اینترنت مشغولم، دوستان خیلی خوبی از جمله روح الله عادلی ، رضا بازیار، و یه سملی دارم که همیشه با من در عرصه وبلاگ نویسی همراه بودن و یه لحظه منو تنها نذاشتند.همچنین میفشارم دست همه ی کسانی رو که تا کنون یار و همراهم در این عرصه بودند.

جزیره زیبای کیش،قنات کاریز

مردی از جنس طبیعت..!

شاید اكثر مسلمانان این حدیث نبوی را شنیده باشند كه پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: «كُلُُّكم راعٍ وكُلُّكم مسئوولٌ عن رَّعیتهِ» همه‌ی شما چوپانید و همه ی شما در مقابل رعیت خویش مسئول هستید.خداوند پیامبری را مبعوث نکرد مگر او را به شبانی گوسفندان گماشت تا از این طریق اداره ی مردم را به او تعلیم دهد.

مردی رو که در تصویر مشاهده می کنید اسمش مرتضی و بزرگ شده ی گلنگون می باشد، مرتضی دو فرزند دارد حسین و زهرا ، مرتضی از همان ایام نوجوانی و در برهه ی سخت روزگار خود زمانی که جنگ تحمیلی بر ایران روا بود به چوپانی و گله داری روی آورد، مرتضی از سواد مکتبی برخوردار و انسانی مومن و درست کار است ، مرتضی معتقد است که با این کار خدمت بزرگی به مردم روستایش می کند و اجر و ثوابش هم نزد خدا محفوظ است و از این راه نانی حلال بر سر سفره می برد ، مرتضی تا کنون در خانه پدری اش زندگی می کرده ولی خدا را شکر با سرمایه ای که دست و پا کرده تا آخر امسال صاحب یک خانه خواهد شد ، صحرا و طبیعت گلنگون مرتضی را فردی سخت کوش بار آورده است ، مرتضی در سرمای سرد زمستان و گرمای گرم تابستان دست از کار نمی کشد تا یوقت احشام مردم گرسنه نمانند، غم و اندوه در مرتضی جایگاهی نداره و همواره فردی شاد است ،یکی از خصوصیات مرتضی همبستگی او با اهالیست بدین نحو که خود را در غم و شادی همه ی اهالی شریک می داند و بارز ترین ویژگی مرتضی دل رحمی اوست،در کل مرتضی از ظاهری ساده ولی باطنی وسیع برخوردار است.

ساده با قلبی مهربان

گلنگونی های دوست داشتنی...

 

 

از راست به چپ :علی فرزند غلام عباس (عوض سملی) که به شغل بستن سقف و بنایی در روستا مشغول است، مرحوم هاشم فرزند گرگعلی (دیوگندمی) که الان در بین ما نیست ولی یاد و خاطرش هیچگاه از دلها نخواهد رفت، او کشاورزی زحمت کش و دلسوز بود آن مرحوم به رغم اینکه شصت و هشت سال  سن داشت  انسانی سر زنده و توانمند بود که خستگی برایش مفهومی نداشت حتی تا آخرین روز عمرش نیز دست از کار نکشید او صبح قبل از طلوع آفتاب به مزرعه می رفت و شب به خانه بازمی گشت ، به شب نشینی با قوم و خویش و دوستان علاقه ی خاصی داشت و زمانی که همنشینش میشدی به هیچ وجه خستگی را در او حس نمی کردی و نشست و برخواست با او به انسان دلگرمی می داد ،سرانجام شب هنگامی که از مزرعه به منزل در حرکت بود بین راه ماشینی حامل بار قاچاق با سرعت بالا به این مرد شریف روستامون برخورد می کند و این سانحه باعث می شود که ایشان در دم جان به جان آفرین تسلیم کند و داغ بزرگی بر دل ما نهد،  تصویری را هم که مشاهده می نمائید آخرین سفری است که در روزهای پایانی عمرش داشته است روحش شاد ویادش گرامی،علی فرزند محمد حسن(معینی فر) اوهم به شغل شریف کشاورزی اشتغال دارد و از این راه روزی می گزراند و هر چه را خدا به او عنایت می کند چه کم یا زیاد خداوند را شاکر است و هیچ گاه از مشکلات زندگی گله نمی کند او انسانی خوش اخلاق و قوم دوست است .

سرنوشت کنکوری های  92 در گلنگون و سمل

نام و نام خانوادگینام پدروضعیتمحل اقامتپیام گلنگون
محمد بهادریفتح اللهروزانه قبول شدگلنگونتبریک به شما
امین میرشکاریحاج علیروزانه قبول شدگلنگونتبریک به شما



























محمد صادق کودک گلنگونی دلتنگ وطن


این عکس مربوط به یک کودک گلنگونیه که بیش از یکساله بواسطه ی کار باباش الان داره چالوس زندگی می کنه. اما دلش خیلی برای گلنگون تنگ میشه الانم حدود چهارماهه که گلنگون رو ندیده . آره درسته محمدصادق هم به این نتیجه رسیده که هیچ جا سرزمین پدری آدم نمیشه حتی اگه اونجا سرسبز پربارون  کنار دریا مثل چالوس باشه انشاءا...

هرکی که از وطن دوره وداره توغربت سر می کنه صحیح وسلامت باشه و بسلامت به سرزمین خودش برگرده

آقا محمد صادق ما هم اینجا دلتنگتیم و دلمون میخواد که هر چه زود تر برگردی پیشمون ،هم بازی هات هم هر روز سراغتو می گیرن ،هممون برات آرزو داریم هر کجا هستی شاد و خندون باشی و زود برگردی گلنگون گلم

حاج محسن بهادری مدیر و معلمی فرهیخته از گلنگون

محسن بهادری

متولد1351در یکی از روستاهای(روستای گلنگون) توابع بخش مرکزی تنگستان دیده به جهان  گشود، تاپایان دوره ی تحصیلی راهنمایی درزادگاهش ادامه تحصیل داده وسپس وارد  دانشسرای تربیت معلم(امام جعفر صادق(ع)) آبپخش گردید.وپس ازاتمام تحصیلات متوسطه  به عنوان آموزگاردرعسلویه و روستاهای اطراف کنگان مشغول به خدمت گردید.

پس از چهار سال آموزگاری وارد دانشگاه شیراز شده ودررشته علوم وتربیتی وروانشناسی  تحصیل نموده و در آن دوره مسئولیت کمیته علمی دانشجویی دانشکده علوم تربیتی  دانشگاه  شیراز را عهده دار بوده است پس از اتمام تحصیل و اخذ درجه لیسانس از دانشگاه  شیراز ومجدداً به کنگان بازگشته و به عنوان آموزگار، دبیر، معاون، مدیر، هماهنگ کننده گروه  های آموزشی مدرس قرآن جدید التألیف خدمت نموده است.

درسال1382بعنوان کاندیدای هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در همان دیار وارد عرصه  انتخابات شده است.

از سال 1383 بعنوان معلم اعزام خارج ازکشور دو سال دردبی بعنوان معلم مدارس ایرانیان خارج از کشور خدمت نموده و پس از بازگشت به بوشهردرسال1385 وسکونت در این شهر در رده های مختلف آموزشی و اداری ( آموزگار،مدیریت مدرسه شهدای پیکان جاوید ،مدیریت مدارس شهید محمود پیکروخدیجه کبری ،کارشناس مسئول آموزش های ابتدایی وراهنمایی شهرستان بوشهر،دبیر طرح پراکنده شاهد ومدیر گروه آموزشی راهنمایی شهرستان بوشهر)خدمت نموده است.

وی تحصیلات خود را در مدیریت آموزشی دوره ی کارشناسی ارشد نیز ادامه داده است.همچنین در زمینه تجارت،حمل ونقل وترانزیت کالا معتبرو دارای سوابق ارزنده ای می باشد.و نیز ایشان در سال های 65و66افتخار حضور در میدان نبرد حق علیه  باطل را در فاو،شلمچه داشته است.

نخبه ای از دیار گلنگون

محمد جعفر امیرنژاد متولد روستای گلنگون ۱۵ سال سن دارد که در شهر بوشهر سکونت دارند ،دوره سوم راهنمایی را در مدرسه نمونه جوادالائمه بوشهر با معدل ۱۹.۶۴ طی کرده و در حال حاضر جزء ۴۰ نفر برگزیده  شده دبیرستان خلیج فارس می باشد این دبیرستان هر ساله ۴۰ نفر را از بین شرکت کنندگان که امسال تعداد شرکت کننده ها به هفتصد نفر هم میرسید انتخاب می کنند، این مرکز مستقیما زیر نظر دانشگاه خلیج فارس بوشهر می باشد ما به نوبه خود برای این عزیز گلنگونی آرزوی موفقیت می کنیم.

گپ و گفتی با یک مغازه دار گلنگونی

لطفا برای خواندن مطالب به ادامه مطلب مراجعه نمایید.....

ادامه نوشته

یک جوان خارق العاده و پرنده ای عجیب در سمل+عکس

به گزارش "بوشهرنیوز" تنگستان نما نوشت: یکی از این شگفتی ها روستاي سمل يك پسر جوان می باشد که در روستای سمل زندگي مي كنند به نام غلامعلي امانی, غلامعلي با خواندن هر شماره خودرو (ماشين) براي يك بار, آن شماره را براي هميشه به ذهنش مي سپارد.

غلامعلي لطفا در مورد اين موضوع برايمان توضيح دهيد؟

حدو 2 سال پيش شماره يك ماشين را اتفاقي نگاه كردم با خود گفتم اين ماشين كيه صاحبش را ديدم و شناختم و شماره ماشينش (خودرو) را حفظ كردم .

وی گفت: اين آغازي بود براي حفظ كردن شماره خودرو و نوع ماشين و نام صاحب ماشين, و تا حالا بيش از 1000 شماره ماشين و نوع ماسين و نام صاحب آنرا حفظ كرده ام تنها با يك بار نگاه كردن حفظ مي شوم.

غلامعلي اين ماشينها فقط مربوط به اهالي سمل مي باشد يا شماره خودرو جاههاي ديگر هم هست؟

تمام ماشينهاي سمل شماره هاش را حفظ هستم .هر كسي كه در آباد زندگي كند و بشناسم شماره ماشينش را حفظ هستم در چاهكوتاه و روستاهاي اطراف در برازجان و اهرم و بوشهر هر كسي را بشناسم يا با هم حرف زده باشيم شماره اش را حفظ هستم فقط كافي است شما نام هر كسي را بگوييد تا شماره ماشينش را بگويم اگر ماشينش را فروخته و ماشين جديدي خريده بايد بهم بگويي كدام ماشين يعني قبلي يا اينكه الان زير پايش هست من شماره اش را مي گويم.

غلامعلي در زندگي به چه چيزهايي علاقه داري ؟

در زندگي تنها به رانندگي علاقه دارم و اينكه پليس راهنمايي و رانندگي شوم, شايد خدا خواست كه به آن روز رسیدم ولی اگر چنین اتفاقی افتاد شماره تمام ماشین های آن شهر را حفظ می شوم و دیگر کسی نخواهد توانست کوچکترین خلاف راهنمایی و رانندگی را تکرار کند.

و اما یکی دیگر از این عجایب ها,

غلامعلي گفت: در خانه يك پرنده بلبل را تربيت كرده ام كه درب قفسش هميشه باز است به بيرون مي رود و بر ميگردد.

غلامعلی بیان کرد: هرگاه يك نفر غريبه به خانه ما بيايد یا خواست برود این پرنده شروع به خواندن مي كند  , و یا تا يك عقرب يا مار وارد حياط ما بشود آواز می خواند و بالاي  سر عقرب يا مار پرواز ميكند تا ما آنرا پيدا كنيم.