بلاخره انتظارها به پایان رسید و وقت رفتن شد ، نه اشتباه نکنید منظورم از رفتن این نیست که در وبو تخته کنم  نکنه خیلی دوست دارید تختش کنم نه عمرا اگه تختش کنم باید تحمل کنید  ، بگذریم ، بلاخره بعد از مدت ها دارم به وطنم گلنگون بر میگردم ، گلنگون شاید روستای بزرگی نباشه ولی روح بزرگی داره که هیچ جور نمیشه ازش دل کند و نفسش گیراست ، منم عاشق همین سادگیشم ، ایقد دلم برا گلنگون تنگ شده که اگه همین الان یکی عکس منبع آب اول ولات رو هم بهم نشون بده بغضم میترکه ، اونایی که غربت کشیدن میدونن من چی میگم ... الان از بس شادم که در پوست خودم نمیگنجم فقط دارم لحظه شماری می کنم که وقت رفتن برسه، فکر گنبد سبز امامزاده و پارک بازی کودک و مسجد و در زنگ زده ی خونه ی عموم یه لحظه رهام نمیکنه ، همه ی اینایی که گفتم برای من لطف دیگه داره و به امید همیناست که نفس میکشم ، بمیرم برای مردم مهمون نوازش که هر وقت یه مهمان روستا رو با قدومش مزین میکنه همه آرزو دارن میزبانش باشنو خاک پای مهمان رو سرمه ی چشماشون بکنن در کل جونشون در میره برا مهمان، وای که چه صفایی داره شو نشینی های گلنگون یبار تجربه کنید همیشه مشتریش میشید  از خودم نمیگم فقط باید تجربش کرد، الان هم که دیگه عید شده و همه دور هم جمع اند و هرکسی هر جایی که بوده خودشو رسونده تا شادیشو با عزیزانش تو این عید الهی تقسیم بکنه، ولی دلم از یچیزی خیلی میگیره لحظه ای که نماز عید سعید فطر رو در کنار عزیزانمون میخونیم و داریم با ماه رمضان وداع میکنیم واقعا غم انگیزه ، خدا بهمون فرصت داد تا باری دیگه به خودسازی بپردازیم و افسوس این فرصت که از فرصت های ناب زندگیه داره تموم میشه و اینجا بستگی به عمل خودمون داره اونایی که خیالشون راحته و عملشون رو به نحو احسن انجام دادن مسرور و شادمانند و اونایی که خدا رو فراموش کردن غمگین و افسرده ، به حق این ماه عزیز که ما جزء صالحان باشیم و خدا از ما راضی باشد، آمین. پیشاپیش از جانب خود و همه ی مردم روستای گلنگون عید سعید فطر را به شما تبریک عرض می نمائیم.