حرف دل نویسنده برای گلنگون
سالهاست که برای وطنم گلنگون می نویسم ،گلنگونی که مرا در این دنیای بزرگ در خود جای داد به من شکل داد شخصیت داد ،راه رفتنم حرف زدنم و کامل شدنم را همه و همه به تو مدیونم ، بار دین من به تو آنقدر سنگین بود که با هیچ ترازویی نمیشد وزن کرد، چیکار می شد کرد ؟ فکر و ذکرم تو غربت تو بودی باید یکاری می کردم !.. یک تلنگر به ذهنم باعث شد دست به قلم بشم وهیچ کاری را بهتر از نوشتن برای تو پیشه نکنم ، دردهایم را با تو تقسیم کردم باز هم من برای تو یک درد و مرهم تو بودی، در همه حال تو یار و یاورم بودی ولی افسوس که نوشتن من هم سودی به حال تو نداشت و من هیچ وقت پیشرفتی در تو ندیدم ، شاید مشکل از من باشد شاید من آنچه را که حق تو بود بجا نیاوردم و اکنون شرمسارم ، نمی دانم به کدامین گناه اینچنین مظلوم واقع شده ای ؟ فقط لطف خدا شامل حال تو بوده و بس وگرنه ما بندگان ناچیز جز شر برای تو خیری نبودیم ، نمی دانم با چه رویی به تو بنگرم که خجل نباشم ، دیگر نه پایی و نه دلی برای آمدن دارم، فقط کوله باری از شرمندگی دارم که آن هم نثار تو باد.
+ نوشته شده در جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:32 توسط golangoon
|