باز باران با ترانه  می زند بر بام خانه، روزهای بارانی است روزهای نزول نعمت بر صفحه خاکی، خیلی وقت ها برای ما انسان ها پیش میاد وقتی از کسی لطفی هر چند ناچیز میبینیم آنقدر از او تشکر میکنیم که انگار دنیایی را به ما داده باشند، خدایا این روزها آنقدر محو نزولت شدم که از فرط شور و شوق غرور بر من مستولی گشت و غبار این شکرانه از خاطرم زدوده شد،نطق شرم دارد چه بگویم یا که اینگونه بگویم ......

خدایا

عجب از آدمی، که نشانه‌هایت را می‌بیند و انکارت می‌کند

و عجب از تو که انکارش را میبینی و مهربانی میکنی . . .